ماجراهای اِسِن
(نوشته شده توسط شقایق)
راستش اول قرار بود که یه گزارش ویدیویی درست کنیم از نمایشگاه اسن امسال. ولی از اون جایی که خیلی اهل فیلم گرفتن نبودهایم، یه کم فیلمهامون درب و داغون از کار در اومد. برای همین تصمیم گرفتیم یا گرفتم که به گزارش نوشتاری بسنده کنیم. من نمیدونم مسعود از اول چه قصدی داشت از تهیه گزارش ویدیویی، ولی من هدفم این بوده که یه حسی از این نمایشگاه بدم به کسانی که اون جا حضور نداشتند. یعنی یه جوری تعریف کنم که ٍSpielemesse Essen چی هست. حالا هم با همون هدف مینویسم. مسعود هم میتونه وقتی سرش خلوت شد، اهداف شوم خودش رو هرطوری دوست داشت دنبال کنه.
شهر Essen و Spielemesse
شهر اسن یکی از بیمزهترین شهرهای آلمانه که بیست کیلومتر با یکی از بامزهترین شهرهای آلمان، دوسلدورف، فاصله داره. مهمترین دیدنی شهر یه معدن ذغال سنگ قدیمیه که به عنوان میراث فرهنگی یونسکو هم ثبت شده. با این حال این شهر وعدهگاه بردگیمرهای دنیا است. هر سال هزاران نفر برای نمایشگاه بازی میرن اسن. تو هتلهایی میخوابند که معمولن قیمتشون به کیفیتشون نمیارزه. صبحها میرن خودشون رو عین ساردین میچپونند تو خط متروی U11 و گاهی حتی به درش میرسن ولی نمیتونند واردش شن و مجبورن منتظر قطار بعدی بشن. هلدادن تنها راه وارد شدنه و از اونجایی که بردگیمرها معمولن اضافه وزن دارند، افرادی مثل من که ابعادشون کوچکتر از نرماله، لای شکمها خفه میشن و مجبورن خودشون رو به دست موج بسپرند. با همهی اینها ما برای هیچ سفری انقدر هیجان نداریم و انقدر انتظارش رو نمیکشیم. انقدر که هنوز برنگشته از اسن امسال، برای سال دیگه برنامهریزی میکنیم. فکر میکنم که بقیه آدمهایی که هر سال مثل دیوانهها هجوم میارن به اسن هم همین طورند. آخه من یک سال و یک هفته مونده به نمایشگاه سال دیگه خواستم هتل رزرو کنم، هشتاد درصد هتلها بوک شده بودند! دیوانهاند، چرا انقدر زود؟! 😉 .نکته اخلاقی: اگه یه وقت هوس کردید به جمع دیوانگان بپیوندید، از یه سال و نیم پیشش باید به فکر باشید. Spielemesse (تلفظ میشه اشپیلهمسه)، که همون نمایشگاه بازیه، روح این شهره و ارزش همهی اینها رو داره. سالهای اولی که اومده بودیم لوکزامبورگ خونهمون نزدیک یه بازیفروشی بود که میز داشت و میشد بازی هم کرد. اولها به ما به چشم تازهکار نگاه میکردند و خیلی جدیمون نمیگرفتند. وقتی هم خوب بازی میکردیم، تو مایههای «آفرین گوگولی» تشویقمون میکردند. بار اولی که رفتیم اسن، بعضیهاشون ما رو دیدند تو نمایشگاه، واسه همین از اون به بعد دیگه بهمون احترام میذاشتند. 🙂
در نمایشگاه چه خبر است؟
آدمهایی که زنده از U11 پیاده شدند به علاوه انسانهایی که از روشهای دیگه خودشون رو به در نمایشگاه رسوندند، جلوی در تجمع میکنند تا ساعت ده بشه. ساعت ده در باز میشه و همه یورش میبرند. این شتاب و یورش دلایل مختلفی میتونه داشته باشه. بعضیها میخوان برن زودتر بازیهایی که پیشخرید نکردند و احتمالن تعداد محدودی ازشون وجود داره رو بخرند. بعضیها میخوان locker برای گذاشتن وسایلشون گیر بیارن؛ بعضیها میخوان برای امتحان کردن بازی خاصی میز گیر بیارن؛ بعضیها فقط میخوان زودتر از چسبیده بودن به آدمهای دیگه نجات پیدا کنند؛ بعضیها هم صرفن جوگیر میشن. ما امسال روز دومی که بودیم، دویدیم که بریم بلیت Dice tower show گیر بیاریم (یه برنامه رادیویی-اینترنتی زنده که در اون منتقدهای معروف بازی در مورد بازیهای نمایشگاه حرف میزنن و برنامه های تفریحی مختلفی هم در اون اجرا میکنن) . روز اول هم دویدیم چون مسعود یه بازیای رو پیشخرید نکرده بود ولی هوس کرده بود که بخردش. خلاصه مهم اینه که اون اولش بدویی وگرنه روح نمایشگاه خوب نمیگیرتت، دلیلش مهم نیست.
نمایشگاه سالنهای زیادی داره. نقشه هر سالن از قبل تو سایت گذاشته شده که غرفهها توشون مشخصه. معمولن اول صبح بعضیها نقشه به دست این ور اون ور میدوند. دیرتر نقشه به دست راه میرن دیگه نمیدون. دیگه نزدیک آخرها که میشه، همه بدون نقشه تلو تلو میخورند از خستگی ولی همینطور مثل زامبیها راه میرن تا ساعت هفت غروب.
تو این عکس سایه مردم منتظر رو برای خط U11 میبینید:
نمایشگاه از هفت سالن کوچیک و بزرگ و متوسط تشکیل میشه. از لحاظ فضا و تعداد بازیهای ارائه شده، بزرگترین نمایشگاه بازی دنیا محسوب میشه.
فرهنگ نمایشگاه
من خودم خیلی تجربه شرکت تو جشنوارههای بازی تو کشورهای دیگه رو ندارم ولی توصیفاتی که خوندم یا از اونهایی که تجربه دارند شنیدم، نشون میده که اسن خیلی خانوادگیتره. معمولن این جور جشنوارهها جای بزرگسالانیه که به اصطلاح «geek» (فک کنم «خوره» ترجمه مناسبی باشه) محسوب میشند. ولی از اونجایی که بردگیم جای خوبی تو فرهنگ خانوادگی آلمانی داره، اسن خانوادههای زیادی رو هم جذب میکنه. کلی غرفه بازیها یا سرگرمیهای کودکان وجود داره که فضای بازی بزرگ و خوبی هم داره که بچهها بتونند بازی کنند.
امتحان کردن بازیها
یکی از کارهای مهمی که تو نمایشگاه میشه انجام داد، امتحان کردن بازیهای مختلفه. بعضی از این بازیها رو از قبل راجع به شون خوندیم یا شنیدیم. خیلی از بازیها هم هستند که هیچی راجع به شون نمیدونیم و این نمایشگاه فرصت خوبیه که این طور بازیها رو کشف کنیم. مثلن یکی از بازیهای جالبی که این بار نمیشناختیم و امتحان کردیم و خیلی خوب بود، بازی Dream House بود. آخرش هم یه نسخه خریدیم.
بازیهای زیاد دیگهای رو هم امتحان کردیم که خیلی خوب نبودند یا افتضاح بودند. مثلن یه بازی بود که تو نگاه اول خیلی جالب اومد و توصیف بازی هم خیلی خوب بود ولی وقتی امتحان کردیم، متوجه شدیم که بازی اشکالات زیادی داشت، انگار خیلی play-test نشده بود. همین طوری یکی یه ایدهای به سرش زد و بازی تولید کرد. مثل اینی که تو عکس پایین میبینید که اسمش هم یادم نیست.
یه بازیهایی هم امتحان کردیم که میدونستیم خوبند ولی به دلایل مختلف نمیخواستیم بخریمشون. مثلن A feast for Odin یکی از این بازیها بود. منتقدهای مختلف از این بازی خیلی خوب گفته بودند. ما هم بازیهای قبلی طراح این بازی رو خیلی دوست داشتیم و میدونستیم که آقای روزنبرگ بازی الکی طراحی نمیکنه. ولی اینو هم میدونستیم که بازی یه بازی استراتژیک نسبتن پیچیده است که خیلی وقت و همبازی براش پیدا نمیشه. واسه همین نمیخواستیم به این زودی بخریمش ولی خیلی دوست داشتیم که دست کم یه بار تجربهش کنیم.
چالشهای میز
برای امتحان بازیها، معمولن با دو دسته چالش مربوط به میز باید دست وپنجه نرم کنیم. یکی پیدا کردن میز خالی و یکی پیدا کردن بازیکن کافی. ناشرهای بزرگ معمولن غرفههای بزرگی هم دارند و یه عالم میز میذارن که آدمها بشینند بازی کنند. ولی ناشرهای کوچیکتر جای کمتری دارند و اگه بازی خوب یا معروفی داشته باشند، خیلی باید زحمت کشید تا جا پیدا کرد. باید هی کشیک بدیم که کی یه میز خالی میشه. و وقتی هم که یه میز چه به سادگی و چه به سختی پیدا شد، اون وقت باید دنبال بازیکن گشت. مثلن ما دو نفر بودیم و بازی نیاز به تعداد بالاتری بازیکن داشت، اون وقت باید دو سه نفر دیگه پیدا میکردیم. روش اینه که کنار میز بازی مربوط میایستیم و آدمهایی که رد میشن و به این میز نگاه میکنند رو دعوت میکنیم به بازی . یه کاریه تو مایههای «تجریش دو نفر» که مسافرها خودشون داد بزنند. وقتی میز رو تکمیل کردیم، اگه بازی توضیح دهندهای دور و بر نبود، دستهامون رو میبریم بالا و هی تکون میدیم تا یکی ما رو ببینه و بیاد بازی رو برامون توضیح بده. سال اولی که رفته بودیم اسن، خودمون چهار نفر بودیم و هر جا هوس میکردیم مینشستیم. سال بعد که دو نفری رفتیم، خیلی سخت و گیج کننده بود، تا این که کم کم تکنیکها و تاکتیکها رو یاد گرفتیم. برای اولین بار امسال شرکت Z-MAN برای بازی A feast for Odin یه کاغذ چسبوند به دیوار که روش اسم بنویسیم. صبح رفتیم برای یه ساعتی تو عصر اسم نوشتیم کنار اسم دو نفر دیگه. خیلی احساس شیکی بود. نه مجبور بودیم هی واسیم دم غرفه تا یه میز خالی شه، نه مجبور بودیم برای پر کردن میز تلاش کنیم. رفتیم گشتیم و سر ساعت اومدیم بازی کردیم. مسئول میز هم حاضر و آماده سر میز بود. کاش بقیه هم یاد بگیرند این کار رو.
چیزهای جانبی
غرفههای غیر بازی هم از جذابیتهای نمایشگاه هستند. مثلن غرفههایی که لباس، ابزار و مجموعه های گریم لازم برای «جامهپوشی» (Cosplay) یا بازی کردن یه نقش میفروشند. تو این غرفهها از لباسهای قرون وسطایی، ابزارآلات جنگ به سبکهای مختلف، لنزهای چشم فانتزی تا زخمهای عجیب و غریب زامبیها پیدا میشه.
یه بخش خوبی هم به کمیک اختصاص داره که نقاشها در حال نقاشی هستند و کارهاشون رو عرضه میکنند:
و بالاخره میرسیم به یکی از مهمترین قسمتهای نمایشگاه که بخش خوردنیهاشه که با این عکس گزارشم رو تموم میکنم:
(نوشته ای از شقایق)
عاااااالی بود این گزارش :)) کاملا حس و حالش منتقل میشد! چقدر تجربه جالبیه و اینطور که به نظر میاد حسابی آدم باید براش تلاش کنه و برنامهریزی داشته باشه. ازتون ممنونم برای به اشتراک گذاریش 🙂
خواهش میکنم. خوشحال شدم که راضی بودید 🙂