نظریه بازیها: دانشجویان کلک
این یک داستان احتمالن ساختگی است که خیلی از ما شبیه آنرا شنیده ایم: دو دوست دانشجو در دانشگاه درس شیمی را گرفته بودند. هردو در طول ترم تمام کوییزها را به خوبی پاسخ داده بودند و در تمام آزمایشگاهها و همچنین میان ترم هم نمره عالی گرفته بودند. هردوی آنها آنقدر به خودشان مطمئن بودند که یک هفته مانده به امتحان نهایی درس، تصمیم گرفتند برای مسافرت به یکی از ساحلهای توریستی و شاد بروند. آنجا آنقدر به آنها خوش گذشت که تا روز قبل از امتحان ماندند و شب قبل از امتحان دیروقت برگشتند و تصمیم گرفتند به جای شرکت در امتحان بدون هیچ آمادگی داستانی برای استاد آماده کنند. هر دو به استاد اینطور گفتند که تصمیم گرفته بودند یک روز زودتر برای خواندن درس از مسافرت برگردند ولی چرخ ماشینشان پنچر شد و چون چرخ زاپاس نداشتند مجبور شدند مدت طولانی در جاده بمانند و حالا بسیار خسته هستند و آمادگی امتحان را ندارند و اگر امکان دارد روز بعد از آنها امتحان گرفته شود. استاد قبول میکند.
آنها آن روز را به خوبی درس خواندند و روز بعد با آمادگی کامل به سرجلسه امتحان رفتند. استاد آنها را در اتاقهای جداگانه ای نشاند و به هرکدام یک ورقه امتحانی داد. سوال اول در صفحه نخست بسیار ساده بود و 10 نمره داشت. هردو جواب را به راحتی نوشتند. سپس برگه را برگرداندند. در صفحه دوم تنها یک سؤال بود که 90 نمره داشت :«کدام چرخ؟»
اولین نکته این داستان این است که استادها ممکن است حریفان باهوشی در بازی باشند. آنها ممکن است کلک دانشجویان را حدس بزنند و راهی برای به تله انداختن آنها پیدا کنند. در اینجا پرس و جو کردن محتملترین راه استاد بود. دو دوست باید از قبل این را پیشبینی میکردند و خودشان را برای پاسخ آماده میکردند.
ولی ممکن است نشود تمام این «ضد کلکها» را پیشبینی کرد.به هرحال یک استاد خیلی بیشتر با کلکهای دانشجویان آشنایی دارد تا تجربهای که یک دانشجو در ساختن این کلکها دارد. اگر این دو دوست از قبل هماهنگ نشده باشند آیا میتوانند به صورت مستقل یک دروغ یکسان را بسازند؟ اگر هرکدام یک چرخ را به صورت تصادفی انتخاب کنند، 25 درصد شانس دارند که انتخابشان یکسان باشد. آیا میتوانند این شانس را بالا ببرند؟
ممکن است اینطور استدلال کرد که چرخ جلو سمت همراه بیشترین احتمال پنچر شدن را دارد. زیرا احتمال وجود شیشه یا میخ کنار جاده بیشتر است و در اینصورت چرخ جلو اول آسیب میبیند. ممکن است که این منطق خوبی باشد، ولی این دلیل نمیشود که انتخاب خوبی هم باشد. چیزی که مهم است این نیست که انتخاب معقولی بکنید بلکه مهم این است که انتخابتان مشابه انتخاب دوستتان باشد. بنابراین شما باید دراین مورد فکر کنید که آیا دوستتان هم همین استدلال را خواهد کرد و این نتیجه برای او هم به همین اندازه واضح خواهد بود؟ ولی این هم پایان ماجرا نیست. آیا دوستتان به این نتیجه خواهد رسید که انتخاب شما هم همین است؟ و این دور ادامه دارد… به بیان دیگه آنچه مهم است همگرایی در انتخاب استراتژی است.
برای رسیدن به استراتژی مشترک در بازیهایی مانند این یک راهکار کلی وجود ندارد. بدون هیچگونه سرنخی، ممکن است رسیدن به بهترین انتخاب اصلن امکانپذیر نباشد. جالب است که وقتی این سؤال در یک کلاس درس نظریه بازیها مطرح شد، بیشتر از 50 درصد دانشجویان چرخ جلو سمت راننده را انتخاب کردند. اکثرن دلیلی برای این انتخاب نداشتند به جز اینکه این انتخاب به نظرشان «بدیهی» میرسد.
ترجمه از مقدمه کتاب Games Of Strategy نوشته A.Dixit , S.Skeath , David H. Reiley